A Group of Friends
Kathy, Denise, Lauren, Andre, Harrison, and David are best friends. They all live in San Francisco. They live in different places and have different jobs, but at the end of their work day, they would meet up in the same cafe. They also had different personalities, but somehow they make it work.
Kathy is a struggling writer She is working on a fantasy novel and trying to get it published. Denise is a medical student at the University of California, San Francisco. Lauren is a TV screenwriter. Andre is also a medical student at the University of California, San Francisco. Harrison is an investment banker. David is a graphic designer.
How did they all meet? Kathy and Denise were friends in college they moved to San Francisco together. They bumped into Lauren at a wine tasting event. The three of them became friends. Denise met Andre at medical school.
Denise invited Andre to hang out with Kathy and Lauren at the museum. Lauren’s cousin is Harrison. Harrison wanted a website for the company he worked at and hired David to design it. Lauren invited Harrison and David to come to the museum, too. When the six of them met up, they instantly became friends.
Sometimes their different personalities caused fights. Kathy was shy and traditional. Denise was outspoken. Lauren was kind but also naive. Andre was funny. Harrison was smart but also greedy. David was bossy but also caring. Even though they were different, they all cared about each other.
یک گروه دوستی
کتی، دنیز، لورن، آندره، هریسون و دیوید بهترین دوستان هستند. همه آنها در سانفرانسیسکو زندگی می کنند. آنها در مکان های مختلف زندگی می کنند و مشاغل مختلفی دارند، اما در پایان روز کاری خود در یک کافه با هم ملاقات می کنند. آنها همچنین شخصیت های متفاوتی داشتند، اما به نوعی این کار را انجام می دهند.
کتی یک نویسنده مبارز است او در حال کار بر روی یک رمان فانتزی و تلاش برای انتشار آن است. دنیس دانشجوی پزشکی در دانشگاه کالیفرنیا سانفرانسیسکو است. لورن یک فیلمنامه نویس تلویزیونی است. آندره همچنین دانشجوی پزشکی در دانشگاه کالیفرنیا سانفرانسیسکو است. هریسون یک مشاور سرمایه گذاری و امور مالی است. دیوید یک طراح گرافیک است.
چگونه همه آنها باهم آشنا شدند؟ کتی و دنیس در کالج با یک دیگر دوست بودند و آن ها با یک دیگر به سانفرانسیسکو نقل مکان کردند. آنها در یک رویداد مزه شراب با لورن برخورد کردند. هر سه با یک دیگر دوست شدند. دنیز با آندره در دانشکده پزشکی آشنا شد.
دنیز از آندره دعوت کرد تا با کتی و لورن در موزه باهم بچرخند (به گشت و گذار بپردازند). پسر عموی لورن هریسون است. هریسون یک وب سایت برای شرکتی که در آن کار می کرد می خواست و دیوید را برای طراحی آن استخدام کرد. لورن از هریسون و دیوید نیز دعوت کرد تا به موزه بیایند. وقتی شش نفر از آنها ملاقات کردند، بلافاصله با هم دوست شدند.
گاهی اوقات شخصیت متفاوت آنها باعث دعوا می شد. کتی خجالتی و سنتی بود. دنیز صریح بود. لورن مهربان اما ساده لوح هم بود. آندره خنده دار بود. هریسون باهوش اما حریص هم بود. دیوید شخصتی مدیرانه داشت اما در عین حال نرم (اهمیت به دیگران) بود. با وجود اینکه آنها متفاوت بودند، اما همه آنها به یکدیگر اهمیت می دادند.
هنوز دیدگاهی ارسال نشده است
شما اولین نفری باشید که چیزی می نویسد