در این مقاله قصد داریم به تعدادی داستان انگلیسی کوتاه و سطح متوسط در مورد غذا بپردازیم. ابتدا سعی کنید صوت انگلیسی را گوش داده و معنا را درک کنید سپس صوت انگلیسی را همراه با نگاه کردن به متن انگلیسی گوش دهید و همراهی کنید. در نهایت نیز می توانید ترجمه فارسی هر یک از داستان هایی که می خواهید را مشاهده نمایید تا معنی کامل و صحیح را نیز متوجه شوید و در نهایت متوجه اشتباهات خود در معنا شوید. مجموعه ۷ تایی داستان انگلیسی غذاها همگی در سطح متوسط و کوتاه می باشد و مناسب افزایش مهارت های زبان هستند.

  1. هر چقدر میتوانی بخور
  2. اشتیق به پیتزا
  3. غذای اضافی
  4. تحویل پیتزا
  5. تخم مرغ سرخ شده
  6. نمونه های غذا
  7. سرخ کردن تخمرغ

آموزش زبان با داستان انگلیسی

یکی از بهترین و سریع ترین راه ها برای یادگیری زبان انگلیسی خواندن داستان های مختلف است. داستان ها می توانند معلم خوبی برای آموزش زمان ها و ساختار مختلف و حالات انگلیسی نیز باشند. آموزش زبان با داستان جز قدیمی ترین و موثر ترین روش های یادگیری انگلیسی است. در یوتیوب نیز می توانید کانال های آموزش زبان انگلیسی با داستان زیادی پیدا کنید که یکی از آن ها کانال داستان کوتاه انگلیسی است. در این کانال فارسی می توانید داستان های زیادی را یاد بگیرید.

همچنین اپلیکیشن ویکی زبان دارای هزاران کتاب و داستان صوتی همراه با ترجمه فارسی می باشد که نصب و استفاده از آن می تواند کمک بسیار زیادی به شما برای یادگیری زبان کند. در این اپلیکیشن می توانید با زدن روی هر کلمه از متن داستان معنی و مترادف متضاد های آن کلمه و مثال هایی از آن در جملات مختلف را مشاهده کنید. اپلیکیشن ویکی زبان غیر از داستان دارای مکالمه، موزیک، واژگان تصویری و… است. برای دانلود این نرم افزار به صفحه دانلود اپلیکیشن زبان مراجعه کنید.

داستان انگلیسی کوتاه درباره غذا اول

All You Can Eat

Robert’s family got together every Sunday. They always had lunch together. Every week, they went to the same restaurant. It was an “All-You-Can-Eat Buffet”. Robert’s family loved eating. This was the perfect restaurant for them. Robert’s mom always ate the most.

She would serve herself at least four plates for one meal. His dad was a picky eater. The buffet gave him plenty of options. Aunt Nancy loved the buffet the most. She always brought a bag with her. She would make sure no one was looking at her. Then, she would drop food into the bag. Her bag was three times bigger than before by the time she left.

تا جایی که می تونی بخور

خانواده رابرت هر یکشنبه دور هم جمع می شدند. آنها همیشه ناهار را با یک دیگر می خوردند. هر هفته به یک رستوران یکسان می رفتند. این رستوان یک رستوران هر چقدر که می توانید بخورید (سلف سرویس) بود. خانواده رابرت عاشق غذا خوردن بودند. این رستوران برای آنها عالی بود. مادر رابرت همیشه بیشترین غذا را می خورد.

او حداقل چهار بشقاب برای یک وعده غذایی برای خودش سرو می کرد. پدر او آدم ریزه خواری بود. بوفه گزینه های زیادی به او داد. خاله نانسی بوفه را بیشتر از همه دوست داشت. او همیشه یک کیف با خود می آورد. او مطمئن می شد که کسی به او نگاه نمی کند. سپس، او غذا را در کیسه می انداخت. کیف او سه برابر بزرگ تر از قبل شده بود وقتی که او رفت.

داستان انگلیسی کوتاه
7 داستان انگلیسی سطح متوسط درباره غذا

داستان انگلیسی درباره غذا دوم

Passion for Pizza

Clark had a lot of passions. He liked science. He was a great swimmer. He was even great at singing. However, his biggest passion was pizza. He loved pizza. Clark graduated from college with a degree in chemistry. His parents were so excited for his future. “You’re going to make a great doctor!” they always said. Clark did not want to be a doctor. All he wanted was to open up his own pizza place. “That’s ridiculous,” said his mother. “Think about how much money you could make as a doctor!”

Clark did not care about money. All he wanted was to spend every day making, smelling, and eating pizzas.

اشتیاق به پیتزا

کلارک اشتیاق های زیادی داشت. او علم را دوست داشت. او شناگر فوق العاده ای بود. او حتی در خوانندگی هم عالی بود. با این حال (اگرچه) بزرگترین علاقه او پیتزا بود. او عاشق پیتزا بود. کلارک با مدرک شیمی از کالج فارغ التحصیل شد. پدر و مادرش برای آینده او بسیار هیجان زده بودند. همیشه می گفتند “تو یک دکتر بزرگ و عالی خواهی شد!” کلارک نمی خواست دکتر شود. تنها چیزی که می خواست این بود که پیتزا فروشی خودش را باز کند. مادرش گفت: “این (ایده پیتزا فروشی) مسخره است.” “به این فکر کن که چقدر می توانی به عنوان یک پزشک درآمد داشته باشی!”.

کلارک به پول اهمیت نمی داد. تنها چیزی که او می خواست این بود که هر روز خود را صرف درست کردن، بو کردن و خوردن پیتزا کند.

داستان انگلیسی درمورد غذا
7 داستان انگلیسی سطح متوسط درباره غذا

داستان انگلیسی درمورد غذا سوم

Extra Foods

The soccer team had a potluck dinner. Each team member brought one kind of food or drink. There were 40 members. There were 40 different kinds of food and drinks. There were oodles, chips, soda, and burritos.

At the end of the dinner, there were a lot of leftovers. “Anyone want to take food home?” the soccer coach asked. The players shook their head. They didn’t like leftovers. “I’m just going to throw everything away then,” the coach said. “No! That is such a waste. This could feed a family,” said one of the players. The other members agreed. The coach had an idea. He drove to the homeless shelter. “Hi! I would like to donate all this food.”

غذای اضافی

تیم فوتبال یک برنامه شام (هرکسی غذا می آورد و به اشتراک می گذارد) داشت. هر یک از اعضای تیم یک نوع غذا یا نوشیدنی آورد. تعداد اعضا 40 نفر بود. 40 نوع غذا و نوشیدنی مختلف وجود داشت. اودل، چیپس، نوشابه و بوریتو مکزیکی وجود داشت.

در پایان شام، مقدار زیادی غذا باقی مانده بود. مربی فوتبال پرسید “کسی می خواهد غذا به خانه ببرد؟” بازیکنان سرشان را تکان دادند (خیر نمی خواهیم). پس مانده ها را دوست نداشتند. مربی گفت: «پس همه چیز را دور می اندازم. یکی از بازیکنان گفت: “نه! این کار (باعث) هدر رفتن خیلی (غذا) می شود (در فارسی می گوییم اصراف می شود). این می تواند یک خانواده را سیر کند.” سایر اعضا موافقت کردند. مربی ایده ای داشت. با ماشین به سمت پناهگاه بی خانمان ها رفت. “سلام! من می خواهم همه این غذا را اهدا کنم.”

داستان زبان انگلیسی
7 داستان انگلیسی سطح متوسط درباره غذا

داستان انگلیسی درباره غذا چهارم

Pizza Delivery

Tom was hungry, but lazy too. He didn’t want to cook. He didn’t want to go to a restaurant. He didn’t even want to heat up leftovers. He decided to have a pizza delivered to him. He went on a pizza website. He ordered a small pizza. He waited for the pizza to arrive.

Later, he heard the doorbell ring. He was too lazy to get up at first. He got up after five minutes. He opened the door. The pizza smelled so good. He paid the delivery man. He gave him a good tip, too. Tom sat back down on the couch. He ate the whole pizza. He was full.

تحویل پیتزا

تام گرسنه بود، اما تنبل هم بود. او نمی خواست آشپزی کند. او نمی خواست به رستوران برود. او حتی نمی خواست باقی مانده غذا را گرم کند. تصمیم گرفت برایش پیتزا (درب به منزل) بفرستند. او به یک وب سایت پیتزا فروشی رفت. او یک پیتزا کوچک سفارش داد. منتظر ماند تا زمانی که پیتزا برسد.

بعداً (کمی بعد) صدای زنگ در را شنید. او در ابتدا برای بلند شدن خیلی زیاد تنبل بود. او بعد از پنج دقیقه بلند شد. در را باز کرد. پیتزا خیلی بوی خوبی داشت. او پول فرد تحویل دهنده را داد. همچنین او انعام خوبی به او (تحویل دهنده) داد. تام دوباره روی مبل نشست. کل پیتزا را خورد. او پر (سیر) شده بود.

داستان انگلیسی غذا
7 داستان انگلیسی سطح متوسط درباره غذا

داستان کوتاه درباره غذا پنجم

Fried Eggs

Cynthia decided to make eggs for her daughter’s birthday because it is her favorite food. She woke up her daughter. Her daughter rubbed her eyes and yawned. Cynthia hugged her and said happy birthday. She gave her a food tray. There were bacon, pancakes, and eggs, of course. Cynthia’s daughter looked at the eggs and said, “What is this?”

“It’s eggs, silly. Your favorite,” Cynthia said. “It doesn’t look the same,” her daughter said. Cynthia explained that you could make eggs in many different ways. Her daughter had only ever eaten them scrambled. Cynthia fried the eggs this time. Her daughter took a small bite. “Delicious!” she said.

تخم مرغ سرخ شده

سینتیا تصمیم گرفت برای تولد دخترش تخم مرغ درست کند زیرا (تخمرغ) غذای مورد علاقه اوست (دخترش). او دخترش را از خواب بیدار کرد. دخترش چشمانش را مالید و خمیازه کشید. سینتیا او (دخترش) را در آغوش گرفت و گفت تولدت مبارک. سینتیا به دخترش سینی غذا داد. البته بیکن (خوک)، پنکیک و تخم مرغ (در سینی غذا) وجود داشت. دختر سینتیا به تخم مرغ ها نگاه کرد و گفت: این چیست؟

سینتیا گفت: “این تخم مرغ است، دیونه. مورد علاقه تو.” دخترش گفت: “به نظر شبیه (یکسان) نیست.” سینتیا توضیح داد که شما می توانید تخم مرغ را به روش های مختلف درست کنید. دخترش تا به حال آنها را به صورت مخلوط خورده بود. سینتیا این بار تخم مرغ ها را سرخ کرد. دخترش لقمه کوچکی گرفت. او (دخترش) گفت “خوشمزه – لذیذ!”.

داستان غذا انگلیسی
7 داستان انگلیسی سطح متوسط درباره غذا

داستان کوتاه درباره غذا ششم

Food Samples

Rosie went to the supermarket. She wanted to buy milk, cereal, and chicken. She took a shopping cart. She went to the meat aisle. She grabbed a pack of chicken, and put it inside the shopping cart. She went to the dairy aisle. She grabbed a gallon of milk, and put it inside the shopping cart. She went to the cereal aisle. She grabbed a box of sweet cereal, and put it inside the shopping cart.

She saw a long line of people. She was curious what they were lining up for. She looked at the front of the line. They were giving out samples of pizza! Samples are free. There is always a line for samples. Rosie decided to stand in line, too.

نمونه های غذا

رزی به سوپرمارکت رفت. او می‌خواست شیر، غلات (سریال صبحانه که معمولا بچه ها داخل شیر میریزند و برای صبحانه می خورند)، و مرغ بخرد. او یک سبد خرید برداشت. به راهروی گوشت رفت. او یک بسته مرغ برداشت و آن را داخل سبد خرید گذاشت. او به راهروی لبنیات رفت. او یک گالن شیر برداشت و آن را داخل سبد خرید گذاشت. او به راهروی غلات صبحانه رفت. او جعبه‌ای از سریال شیرین را برداشت و آن را داخل سبد خرید گذاشت.

او صف طولانی مردم را دید. او کنجکاو بود که برای چه چیزی صف کشیده اند. به جلوی صف نگاه کرد. داشتند نمونه پیتزا (برای چشیدن مزه و تست) می دادند! نمونه ها رایگان هستند همیشه یک خط برای نمونه وجود دارد. رزی هم تصمیم گرفت در صف بایستد.

داستان انگلیسی جدید
7 داستان انگلیسی سطح متوسط درباره غذا

داستان کوتاه درباره غذا هفتم

Fry an Egg

She poured a little vegetable oil into the frying pan. Then she turned on the stove. She took an egg out of the refrigerator. She cracked the egg into a small bowl. She put the eggshells into the kitchen trash bag. She waited for the oil to get hot. She poured the raw egg into the pan.

After about two minutes, she flipped the egg over and cooked it for another two minutes. She turned off the stove and took the fried egg out of the pan. She put the egg on a small plate. She sprinkled pepper and salt on the egg. She took a fork out of the kitchen drawer. She walked over to the dining room table with her fork and plate. She tasted the egg. It was delicious.

سرخ کردن تخمرغ

او کمی روغن نباتی در ماهیتابه مخصوص سرغ کردن ریخت. سپس اجاق گاز را روشن کرد. او یک تخم مرغ از یخچال بیرون آورد. او تخم مرغ را در یک کاسه کوچک شکست. او پوسته های تخم مرغ را داخل کیسه زباله آشپزخانه گذاشت. منتظر شد تا روغن داغ شود. تخم مرغ خام را داخل تابه ریخت.

بعد از حدود دو دقیقه، تخم مرغ را برگرداند و دو دقیقه دیگر آن را پخت. اجاق را خاموش کرد و تخم مرغ سرخ شده را از ماهیتابه بیرون آورد. او تخم مرغ را در یک بشقاب کوچک گذاشت. روی تخم مرغ فلفل و نمک پاشید. چنگالی را از کشوی آشپزخانه بیرون آورد. با چنگال و بشقابش به سمت میز ناهارخوری رفت. او طعم تخم مرغ را چشید. خوشمزه بود.

داستان تخمرغ انگلیسی
7 داستان انگلیسی سطح متوسط درباره غذا