در این مقاله قصد داریم به تعدادی داستان انگلیسی درباره حیوانات در سطح مبتدی بپردازیم. آموزش زبان با داستان کوتاه انگلیسی شروعی فوق العاده است. ابتدا سعی کنید صوت انگلیسی را گوش داده و معنا را درک کنید سپس صوت انگلیسی را همراه با نگاه کردن به متن انگلیسی گوش دهید و همراهی کنید. در نهایت نیز می توانید ترجمه فارسی هر یک از داستان هایی که می خواهید را مشاهده نمایید تا معنی کامل و صحیح را نیز متوجه شوید و در نهایت متوجه اشتباهات خود در معنا شوید. مجموعه ۹ تایی داستان انگلیسی حیوانات همگی آسان و کوتاه می باشد و مناسب کودکان و شروع یادگیری زبان است.

  1. یک گربه و یک سگ
  2. او به گربه هایش غذا می دهد
  3. حیوانات پر سر و صدا و حیوانات ساکت
  4. میمون ها در باغ وحش
  5. یک سگ بوکسور به نام دوک
  6. یک قورباغه نرم و مرطوب
  7. حیوانات مزرعه
  8. بازدید خانوادگی از باغ وحش
  9. باغ وحش حیوانات اهلی

داستان کوتاه انگلیسی

در یوتیوب کانال های مخصوص به داستان های کوتاه انگلیسی زیادی وجود دارد. از بهترین آن ها می توان به کانال داستان های کودکانه انگلیسی اشاره کرد. کانال دیگری نیز داستان های انگلیسی معروف را با انیمیشن و زبانی ساده قرار می دهد که محبوبیت زیادی دارد و استفاده از این کانال نیز می تواند بسیار مفید باشد. همچنین می توانید در ویکی زبان نیز داستان های انگلیسی را در سطوح مختلف در صفحه آموزش زبان با داستان بخوانید و لذت ببرید. علاوه بر این اپلیکیشن ویکی زبان حاوی هزاران کتاب داستان آسان تا سخت است.

اپلیکیشن داستان انگلیسی

با نصب اپلیکیشن ویکی زبان نیز می توانید از محتوای آموزشی و داستان های کوتاه و داستان های سخت و طولانی و رمان های جذاب بهره مند شوید. داستان های صوتی همراه با متن و ترجمه فارسی در اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی ویکی زبان هم اکنون موجود می باشد. ویکی زبان را در مارکت های کافه بازار، گوگل پلی یا مایکت سرچ کنید و آن را نصب کنید تا به محتوای غنی و آموزشی زبان انگلیسی دسترسی پیدا کنید. اپلیکیشن ویکی زبان شامل مکالمه، لغات، مترجم، دیشکنری، گرامر، داستان، موزیک و آزمون می باشد.

داستان انگلیسی درباره حیوانات اول

A Cat and a Dog

The cat licks its paws. The cat licks its belly. The dog licks its paws. The dog licks its belly. The cat lies in the grass. The dog lies in the grass. The cat rolls onto its back. The dog rolls onto its back. The cat and dog do things together.

یک گربه و یک سگ

گربه پنجه های خود را لیس می زند. گربه شکم خود را لیس می زند. سگ پنجه های خود را لیس می زند. سگ شکم خود را لیس می زند. گربه در چمن دراز می کشد. سگ در چمن دراز می کشد. گربه به پشت خود غلت می زند. سگ به پشت خود غلت می زند. گربه و سگ کارها را با هم انجام می دهند.

داستان کوتاه انگلیسی
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان انگلیسی درباره حیوانات دوم

She Feeds Her Cats

She has two cats. One cat is black. The other cat is white. The black cat’s name is Blacky. The white cat’s name is Whitey. She feeds her cats. She puts their food in dishes. She puts each dish on the floor. She calls her cats. They come into the kitchen. They eat the food.

او (مونث) به گربه هایش غذا می دهد

او دو گربه دارد. یک گربه سیاه است. گربه دیگر سفید است. نام گربه سیاه Blacky است. نام گربه سفید Whitey است. او به گربه های خود غذا می دهد. او غذای آن ها را در ظرف ها قرار می دهد. او هر ظرف را روی زمین می گذارد. او گربه های خود را صدا می کند. آن ها وارد آشپزخانه می شوند. آن ها غذا را می خورند.

داستان انگلیسی کوتاه
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان انگلیسی درمورد حیوانات سوم

Noisy Animals , Quiet Animals

The dog barks. It likes to bark. The bird sings. It likes to sing. The dog and bird are noisy. The cat meows. It meows when it is hungry. It meows when it is angry. The fish says nothing. The turtle says nothing. The mouse says nothing. The lizard says nothing. They are quiet.

حیوانات پر سر و صدا ، حیوانات ساکت

سگ پارس میکند. دوست دارد پارس کند. پرنده آواز می خواند. دوست دارد آواز بخواند. سگ و پرنده پر سر و صدا هستند. گربه میو می کند. وقتی گرسنه باشد میو می کند. وقتی عصبانی است میو می کند. ماهی چیزی نمی گوید. لاک پشت چیزی نمی گوید. موش چیزی نمی گوید. مارمولک چیزی نمی گوید. آن ها ساکت هستند.

داستان انگلیسی درباره حیوانات
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان کوتاه درباره حیوانات چهارم

Monkeys at the Zoo

She goes to the zoo. There are many animals at the zoo. She likes the monkeys. They have funny faces. They have long tails. They jump around a lot. She goes to the monkey cage. There are six monkeys in the cage. She looks at them. She waves to them. She says hello to them.

میمون ها در باغ وحش

او (مونث) به باغ وحش می رود. حیوانات زیادی در باغ وحش وجود دارند. او میمون ها را دوست دارد. آن ها چهره های بامزه ای دارند. آن ها دم بلند دارند. آن ها زیاد می پرند. او به قفس میمون ها می رود. در قفس شش میمون وجود دارد. او به آن ها نگاه می کند. او برای آن ها دست تکان می دهد. ا. به آن ها سلام می کند.

داستان انگلیسی درباره حیوانات
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان انگلیسی درباره حیوانات پنجم

A Boxer Dog Named Duke

She has a dog. Her dog is a boxer. It is a male. His name is Duke. He is five years old. He is brown all over. He has a short tail. He weighs about 50 pounds. He snores when he sleeps. She feeds him twice a day. She feeds him breakfast. She feeds him dinner.

یک سگ بوکسور به نام دوک

او (مونث) یک سگ دارد. سگ او بوکسور (نوعی نژاد سگ) است. این یک مرد است. نام او (مذکر) دوک است. او پنج ساله است. او سراسر قهوه ای است. او دم کوتاهی دارد. وزن او حدود 50 پوند است. هنگام خواب خرخر می کند. او (مونث) دو بار در روز به او (مذکر) غذا می دهد. او به او صبحانه می دهد. او به او شام می دهد.

داستان به انگلیسی
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان انگلیسی درباره حیوانات ششم

A Soft, Wet Frog

Frogs are outside his house. They are quiet in the daytime. They are noisy at night. It is nighttime. The frogs are singing. He grabs a flashlight. He goes outside. He shines the light on a frog. It hops. He picks it up. It is soft and wet. It kicks its legs. He puts it down.

یک قورباغه نرم و مرطوب

قورباغه ها بیرون از خانه او هستند. آن ها در روز ساکت هستند. آن ها شب پر سر و صدا هستند. شب است. قورباغه ها آواز می خوانند. او چراغ قوه را می گیرد. او به بیرون می رود. او نور را به قورباغه می تاباند. هاپ می کند. او آن را برمی دارد. نرم و مرطوب است. پاهایش لگد می زند. او آن را زمین می گذارد.

داستان انگلیسی درباره حیوانات
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان انگلیسی درباره حیوانات هفتم

Farm Animals

The chicken and the duck were friends. They lived on a farm. They walked around together. They swam in the pond together. They talked about many things. They talked about the cat. They thought the cat was tricky. They thought the cat was dangerous. The cat looked at them a lot. They didn’t trust the cat. “We must always keep our eyes open when the cat is around,” they both agreed.

They talked about the dog. The dog was very friendly. The dog wanted to play. The dog had lots of energy. It barked a lot. It ran around a lot. They both liked the dog. They talked about the farmer. The farmer brought them food. The farmer took care of them. The farmer took care of all the animals. He fed the cow. He fed the pig. He fed the goat. He fed the sheep. He fed the rabbit. They liked the farmer. He took good care of everyone. He was a nice man. “Farmers are good,” said the chicken. “We need farmers,” said the duck.

حیوانات مزرعه

مرغ و اردک دوست بودند. آن ها در یک مزرعه زندگی می کردند. آن ها با هم در اطراف راه می رفتند. آن ها با هم در استخر شنا کردند. آن ها در مورد خیلی چیزها صحبت کردند. آن ها در مورد گربه صحبت کردند. آن ها فکر می کردند گربه حیله گر است. آن ها فکر می کردند گربه خطرناک است. گربه خیلی به آن ها نگاه می کرد. آن ها به گربه اعتماد نداشتند. هر دو با هم توافق کردند : “ما باید همیشه چشم هایمان را وقتی گربه این اطراف است باز نگه داریم.”

آن ها در مورد سگ صحبت کردند. سگ بسیار دوستانه بود. سگ می خواست بازی کند. سگ انرژی زیادی داشت. او زیاد پارس می کرد. او زیاد در اطراف می دوید. هر دو سگ را دوست داشتند. آن ها در مورد کشاورز صحبت می کردند. کشاورز برای آن ها غذا آورد. کشاورز از آن ها مراقبت می کرد. کشاورز از همه حیوانات مراقبت می کرد. او به گاو غذا داد. او به خوک غذا داد. او به بز غذا داد. او به گوسفندان غذا داد. او به خرگوش غذا داد. آن ها کشاورز را دوست داشتند. او به خوبی از همه مراقبت می کرد. او مرد خوبی بود. مرغ گفت: کشاورزان خوب هستند. اردک گفت: “ما به کشاورزان نیاز داریم.”

داستان کوتاه
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان انگلیسی درباره حیوانات هشتم

A Family Visit to the Zoo

It was a family trip. They drove to the zoo. The zoo was far away. The children were excited. They had never seen wild animals before. They had only seen cats and dogs. They wanted to see bears and gorillas. The older sibling was not excited. He had been to the zoo before. He had been there too many times. It was now his tenth time. He did not want to go there anymore.

Mom and dad liked the zoo. It was a good learning experience. Grandpa was also going. He was sound asleep. They arrived at the zoo. They saw all the animals. They heard a bear roar. They touched the starfishes. They saw the gorillas. It was a long day. The family got tired. They sat and ate food. They went back to their car. They drove back home.

بازدید خانوادگی از باغ وحش

این یک سفر خانوادگی بود. آنها با ماشین به باغ وحش رفتند. باغ وحش خیلی دور بود. بچه ها هیجان زده بودند. آنها قبلاً هرگز حیوانات وحشی ندیده بودند. آنها فقط گربه و سگ دیده بودند. آنها می خواستند خرس و گوریل ببینند. خواهر و برادر بزرگتر هیجان زده نبود. او قبلاً به باغ وحش رفته بود. او بارها به آنجا رفته بود. این دهمین بار او بود. دیگر نمی خواست به آنجا برود.

مامان و بابا باغ وحش را دوست داشتند. این یک تجربه یادگیری خوب بود. پدربزرگ هم می رفت. او کاملاً خوابیده بود. آنها به باغ وحش رسیدند. آنها همه حیوانات را دیدند. آنها صدای غرش خرس را شنیدند. آنها ماهی های دریایی را لمس کردند. آنها گوریل ها را دیدند. یک روز طولانی بود خانواده خسته شدند. آنها نشستند و غذا خوردند. آنها برگشتند سمت ماشینشان. آنها به خانه برگشتند.

داستان صوتی انگلیسی
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات

داستان کوتاه انگلیسی حیوانات نهم

The Petting Zoo

Joy was going to the petting zoo. She was excited. It was going to be her first time seeing animals. When her dad parked the car, she opened the car door right away. “Joy, wait for us!” her dad said. Once her mom and dad got out, Joy made them run to the zoo with her. They arrived.

Joy saw the animals. Her smile disappeared. The animals were not that impressive. There were only rabbits, horses, and dogs. They were very boring. She was hoping to see more wild animals. “Let’s go home,” Joy said. “No way, we came all the way here to pet animals!” her dad said.

باغ وحش حیوانات اهلی

جوی داشت به باغ وحش (دارای حیوانات اهلی و قابل غذا دادن و نوازش توسط کودکان) می رفت. او هیجان زده بود. این اولین بار بود که حیوانات را می دید. وقتی پدرش ماشین را پارک کرد ، او بلافاصله در ماشین را باز کرد. پدرش گفت : “جوی ، منتظر ما باش!”. هنگامی که مادر و پدرش بیرون آمدند ، جوی آنها را وادار کرد که با او به باغ وحش بدوند. آن ها رسیدند.

جوی حیوانات را دید. لبخندش ناپدید شد. حیوانات آنقدر چشمگیر نبودند. فقط خرگوش ، اسب و سگ وجود داشت. خیلی خسته کننده بودند. او امیدوار بود که حیوانات وحشی بیشتری ببیند. جوی گفت: “بیایید به خانه برویم.”. پدرش گفت : “به هیچ وجه ، ما همه راه را تا اینجا برای حیوانات اهلی آمده ایم!”.

داستان صوتی حیوانات
9 داستان کوتاه انگلیسی ساده در مورد حیوانات